۷ مطلب با موضوع «توسعه فردی» ثبت شده است

خوشحال نبودن ؛ مقدمه ای برای تغییر

اگر از چیزی خوشحال نیستی اونو تغییر بده ...

این جمله را هفته گذشته توسط یکی از دوستان که در حال مشاجره بودیم ، شنیدم و همین جمله باعث نوشتن این چند خط شد.

در نگاه اولش خب یه جمله شعار گونه هست و همیشه پای یک بزرگ و عالمی در میان هست که گوینده این جمله باشه و همه ماها هم همیشه خیلی خوب این جملات کوتاه را به خاطر میسپاریم و تو جاهایی که میخواهیم جملات حکیمانه بگیم و طرف مقابل رو یکم به فکر فرو ببریم استفاده میکنیم.

جمله ای که در پشت اون علاوه بر ظاهر بسیار زیبا و فریبنده اش یک دنیا جسارت و تلاش لازم داره جسارت همراه با صرف فعل انجام دادن ، بالاخره باید یه کاری صورت بگیره تا وضعیتی تغییر بکنه و اون موقع بشه رضایت را سنجید و الا که همیشه توی یک شرایط ثابت و تکراری همان نتایج گذشته به دست می آید .

اما همیشه با شنیدن کلمه تغییر انرژی میگیرم و ما رو به سمت خودش میکشه که استارت تغییر را بزنیم و بعد از مدتی طعم خوب پیروزی با شکست و ناامیدی ترکیب میشه و گاها که کمی جلوتر میریم فقط تلخی بیشتر حس میکنیم تا احساس پیروزی و رضایت.

مدت هاست وقتی که به اطرافم بیشتر نگاه میکنم و موضوعات را با دقت بهتری بررسی میکنم همیشه یک چیز خیلی خودنمایی میکند  و اون هم وسعت تغییر است.

کلا ما ایرانی ها و یا ما انسانها فقط دستارودهای بزرگ و خیلی بزرگ از تغییر را دوست داریم و دستاوردهای کوچک برای ما ارزشی ندارد و همیشه دنبال ارزش گذاری روی قسمت های مهم هستیم غافل از اینکه این اتفاقات بزرگ همه با انجام کارهای کوجک به دست آمده ...

در یک جمله :

اگر تغییر را بزرگ در نظر بگیریم شاید یک جمله کافی باشد آن هم که سنگ بزرگ نشانه نزدن است ..

خب هر تغییر مستلزم دو چیز است :

یکی شناخت صورت مسئله و دومی راه حل ...

که خود همین قسمت شناخت با محدودیت هایی روبرو هست

تعریف و واضح کردن صورت مسئله برای خودمان :

چند ماهی هست که با توجه به حرفهایی هم که قبلا گفته بودم مشغول یادگیری زبان هستم که این بار ، دفعه آخرم باشه که اول سال تو برنامه سال جدیدم به عنوان برنامه سال پیش رو یادداشت نکنم...

به مرورر که با استادام در حال حرف زدن بودم و از نقاط ضعف یادگیری زبانم میگفتم همیشه بهم میگفت که با این چند کلمه و چیزهایی که بلدی فعلا منظورت رو برسون همیشه اول کار باهاش مقاومت میکردم و میرفتم که چیزهای بیشتری یادبگیرم اما خسته و کوفته دوباره برمیگشتم و بدون ذره ای انگیزه ...

اما وقتی یه هدف خیلی کوچیکتر برا خودم انتخاب کردم و اونم این بود که فعلا با اینا جمله ها کار کنم و با این درسها توی چند هفته هم تاثیر زیادی تو اعتماد به نفس من داشت و هم همین اعتماد به نفس باعث تحرک بیشتر من شد ...

همه اینها رو گفتم که برسم به قسمت اول :

یعنی محدودیت های درونی :

همیشه ذهن ما از چیزهای مجهول فراری هست و به دنبال چیزهای روشن و واضح است ...

و دقیقا موضوع اینجاست که ذهن ما همیشه مقاومت در برابر تغییر را شروع میکنه ... چون تعییر خودش نوعی پا گذاشتن به دنیای ناشناخته ها است ...

خیلی از مواقع ما بیشتر خواسته های خودمون رو خودمون حتی نمیدیونم و مسیر رو نمیبینم فقط میدونیم که یه چیزی رو میخواهیم ...

اما قسمت دوم عوامل بیرونی هستن که باعث میشه ما در برابر تغییر رو بگیریم ...

و یکی از آنها هم ترس از شکست هست ....

ترس از چیزی که همه زندگی ما رو تحت شعاع خودش قرار میده و باعث میشه قدم از قدم نتوانیم بر داریم ...

توی ذهن ما حدود 20 سال نظام آموزشی جا انداخته که برنده شدن و نمره خوب گرفتن یعنی اینکه کمتر اشتباه کنی و اگر تعداد اشتباهاتت زیاد باشه اون موقع بازنده هستی و همین باعث این میشه که ما قدمی از قدم بر نداریم ....

اما معلم زمان و دوران اینو به همه ماها یاد داده که در دنیای واقعی فقط با اشتباه کردن و درس گرفتن از آن اشتباه میشه اوضاع رو تغییر داد و نه با نشستن ....

داخل پرانتز این حرفو میزنم ، خیلی جاها که با دوستان در مورد کسب و کاراشون صحبت میکنم تو اکثریت مواقع همه فکر میکننن که یک تغییر بزرگ نیاز دارن ، یک تبلیغ خیلی بزرگ و یا یک پروژه مارکتینگ خیلی پیچیده وهر اندازه که این پیچیدگی بیشتر باشه اینا خیلی راحت هم پول میدهند و هم خیلی لذت میبرند ...

برا خودم که اکثر مواقع پیش اومده و وقتی یه راه حل خیلی ساده بهشون پیشنهاد میدم ، اولین سوالشون اینه که مهندس به نظرت این جواب میده ؟

به نظر خودم خیلی از مسائل ما نیاز به راه حل های خیلی ساده دارن ، راه حل هایی که فقط باید چشماها و گوشهامون را باز کنیم تا هم بتونیم بشنویم و هم بتونیم ببینیم ....

حالا وقتی همه این دو محیط رو به خوبی شناختیم و فهمیدیم که تغییرات خیلی بزرگ هم فقط با اقدامات خیلی کوچیک شکل میگیره پس الان وقتی که یک هدف کوچیک برا خومان تعریف کردیم از این پس خیلی راحتتر میتونیم هم با موانع درونی روبرو شویم هم با موانع بیرونی ...

با گام های خیلی کوچکی که از امروز و روزهای آینده بر میداریم میتوانیم اتفاقات بزرگ و خیلی بزرگ آینده رو رقم بزنیم ...

قسمت دوم این نوشته رو کمی به این چیزهای خیلی کوچیک اختصاص میدم و تا چند روز آینده منتشر میکنم....

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

موفقیت در گِرو حضور به موقع و هر روزه

وودی آلن گفته 80 درصد از موفقیت در حضور داشتن است ...

اما دوکلمه دیگر هم به آن اضافه میکنیم که 80 درصد از موفقیت، نتیجه حضور داشتن هر روزه است ...

به همان اندازه که حضور داشتن ضروری است و حیاتی است اما استمرار داشتن و پایداری و ثبات آن قدرت آن را چند برابر میکند ، با حضور داشتن مداوم است که معجزه اتفاق می افتند.

قظعا از دغدغه های مهم کسب و کارهای کوچک و نوپا و همه شرکت های که در حال سیر رشد اولیه هستن حضور به موقع پرسنل و مدیران مجموعه است ...

در این چند سال اخیر با تمام مجموعه هایی که همکاری داشته ام بدون استثنا از این مورد نارضی بوده اند ...

سال ها پیش وقتی کسب و کار خودم را شروع کرده بودم ، مادرم همیشه بهم میگفت که روزی را اول صبح قسمت میکنند ...

مادر من تحصیلات آکادمیک بالایی ندارد و مثله خیلی از مادرها ،خانه دار است اما بعد از این سال ها زندگی تمام تجربه ارزشمند خودش را با اون جمله به من منتقل کرد .

مجموعه ای که تمام افراد تاثیر گذار آن در یک تایم کاملا مشخص گرد هم میاییند قطعا نتیجه ای بهتری نسبت به سایر آدمها هر چند با قدرت و دارایی بیشتر که همان بی نظمی خود را دارند ، میگیرند....

چون همیشه گفته اند که  در رگ سازمان و کسب و کار شخصی ما ، خلق و خوی مدیران ارشد آن جاری است .

مدیران با نظم = کارمندان با نظم

قظعا با آدمها و طرز فکرهای زیادی روبرو شده اید و این جملات آشنا را شنیده ایم :

خب ، وقتی ما کارهایمان را میتوانیم مثلا در این مدت زمان انجام دهیم پس در این تایم حضور پیدا خواهیم کرد و یا وقتی میتوانیم یک کاری را غیر حضوری انجام دهیم چه دلیلی به حضور سر زمان مشخص شده ؟

سالها از این جمله و همه جملات این مدلی شنیده ایم و همیشه دنبال راهکارهای خارق العاده برای رشد و پیشرفت هستیم اما ذره ای به این موارد ریز و به ظاهر همه مدیران ما کم ارزش دقتی نداریم و خیلی گذرا زمانهایی که خیلی احساس خطر میکنیم چند روزی انجام میدهیم و دوباره به همان روال عادی خودمان بر میگردیم ...

اما وقتی بیشتر به این مدل رفتار ها دقت کنی و از همه مهمتر ، گوینده این جملات رو بیشتر زیر نظر بگیری به این نتیجه میرسی که:

حضور به موقع  نیازمند نظم شخصی قوی ای است ، یا خیلی خودمانی تر بگوییم وقتی با اون توجیحات چند خط بالا برای حضور به موقع روبرو شدی ، مستقیم نگاهی به زندگی و رفتارهای شخصی افراد بینداز .

و هر مقدار که این نظم شخصی بیشتر باشد ، نظم در اعمال و رفتار بیرونی هم ظاهر میشود ....

پس به نظرم شاید لازم باشد تمام مدیران ما قبل از رفتن به هزاران کلاس جور واجور مدیریتی قبل از اون چند واحد کلاس مدیریت خویشتن و نظم شخصی فراگیرند که در آینده نه چندان دور هم خود و هم سازمان خود را در قبال این موضوعات به ظاهر ساده اما به شدت تاثیر گذار واکسینه کنند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

sully 2016

فیلم سینمایی SULLY 2016 با بازی فوق العاده درخشان TOM HANKS
خلاصه داستان:
فیلمی که از روی واقعیت اتفاق افتاده تو سال 2009 ساخته شده ، زمانی که کاپیتان سالی فرودگاه نیوورک رو ترک میکنه اما دقیقا بعد از چند ثانیه بلند شدن از زمین به علت اصابت پرنده ها به هواپیما ، دوتا موتور خود رو از دست میده و نیاز به فرود اضطراری میشه . اما به دلیل وضعیت وخیم هواپیما ناچار به فرود به روی رودخانه هادسون  با 155 نفر مسافر میشه.
خب این اتفاقات از اینجا به بعد رخ میده .
پ ن : دقیقا تو این مواقع حالا کشورش فرقی نداره که کجای دنیا باشی ، تو این لحظه و شرایط تو از دید مردم خیلی محبوب هستی و همه میگن قهرمان.
اما دقیقا تو این شرایط دید مسول جماعت با مردم فرق میکنه اونم 180 درجه تفاوت فاز ...
مردم میگن قهرمان اما مسئول میگه نه بابا قرمان چیه !!!!
تو میتونستی راه  درستر رو انتخاب کنی و تو قطعا اشتباه کردی 
!!

با توجه به پ ن دقیقا همین موضوع در انتظار کاپیتان با تجربه هستش با این موضوع که آیا عمل فرود به روی رودخانه و به خطر انداختن جان 155 مسافر درست بوده یا نه اینکه میتونسته به سلامت به فرودگاه برگرده و به اصطلاح این همه گانگستر بازی در نیاره .....
خب با همه این کش و قوس ها و خبر بازی های رسانه ای بالاخره کاپیتان با تجربه و البته با تیپ شخصیتی فوق العاده و با آرامش خاص خود میتونه تمام قضایا رو به نفع خودش تموم کنه ....

خب...
از کل این داستان دو قسمت فوق العاده داره :

1 ( تیپ شخصیتی کاپیتان
ISTJ

این قسمت رو میتونید یه سر به وب سایت دکتر شیری بزنید و خودتون اونجا براش مطالعه کنید ....

(بنده حقیر فقط در حد فهم خودم از MBTI  میفهمم و مثله هزاران عزیزی که در این دو وجب خاک ایران همه دارن MBTI تدریس میکنن بلد نیستم)


 ( 2
جمله بسیار عالی از TOM HANKS  یا همون کاپیتان SULLY
SULLY:
I'd deliverd a million pasengers over 40 years in the air

but in the end , I'm gonna be judged on 208 second

وقت کردید دانلود کنید و فیلم رو خودتون ببینید و مطمن باشد که پشیمون نمیشید.

SULLY 2016
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نگاهی به درون خودت بیانداز

پ ن : منبع وب سایت متم و ویکی پدیا می باشد


ابتدای نوشته رو با حرفای مارتا نوسباوم (Martha_Nussbaum) شروع میکنم.

دنیای درونت را خوار نشمار.

این نخستین و مهم‌ترین توصیه‌ای است که می‌توانم به تو بگویم.

جامعه‌ی ما همه‌ی نگاهش را به بیرون دوخته است:

به جدیدترین خبرها، جدیدترین شایعه‌ها، به آخرین ابزارها و فرصت‌های جدیدی که کمک کنند تا خودمان و موقعیت‌مان را بهتر و بیشتر به رخ دیگران بکشیم.

اما نباید فراموش کنیم که همه‌ی ما زندگی را در قالب یک کودک آغاز کرده‌ایم.

کودک ناتوانی که برای غذا، آسایش و زنده ماندن، به دیگران وابسته بوده است.

بزرگ شده‌ایم. بر محیط خود مسلط‌تر شده‌ایم. مستقل شده‌ایم.

اما نمی‌خواهیم بپذیریم که آن ضعف‌ها و کامل نبودن‌‌ها همچنان در وجودمان باقی مانده است.

شاید آنها را در تراکم نشانه های بیرونی گم کنیم، اما انواع احساساتی که از این ضعف‌ها و ناتمامی‌ها برمی‌خیزند، آماده‌اند تا واقعیت ما را دوباره به ما یادآوری کنند:

ترس از اینکه اتفاق بدی بیفتد و نتوانیم از عهده‌اش برآییم، عشق به کسانی که کمک ما هستند و از ما حمایت می‌کنند، رنج از دست دادن، امید بستن به اتفاق‌های خوب آینده، خشمگین شدن وقتی کسی به چیزی که دوستش داریم آسیب می‌زند.

زندگی احساسی و هیجانی ما، کامل نبودن ما را به یادمان می‌آورد: موجود کامل، نه ترس را تجربه خواهد کرد و نه امید را. نه خشم را و نه اندوه را.

احساسی بودن بد نیست. هیجانی شدن بد نیست. کامل نبودن ایراد نیست. اما مسئله اینجاست که ما، عموماً نسبت به آنها احساس خوبی نداریم. حتی گاهی به خاطرشان احساس شرمساری می‌کنیم.

شاید علتش این باشد که جایی در درون‌مان، می‌دانیم که احساسات و هیجانات، بروز بیرونی کامل نبودن‌ها و وابسته بودن‌هاست.

شاید همین است که مردان جامعه، می‌ترسند وابسته بودن و کامل نبودن خود را آشکار کنند. چون ما تصویر مرد بودن را، با رنگی از کامل بودن و مستقل بودن ترسیم کرده‌ایم.

شاید بخشی از خشم‌های جامعه، ترس‌هایی است که جرات نکرده‌ایم آنها را ابراز کنیم.

شاید بخشی از رو آوردن ما به نمادهای بیرونی، مجموعه‌ی حرف‌های درونی است که نخواسته‌ایم و نتوانسته‌ایم آنها را بیان کنیم.

ما بیشتر یاد گرفته‌ایم که احساسات شخصی هستند. مال خودمان هستند. درونی هستند.

فراموش کرده‌ایم که بیمار شدن، از دست دادن، پیر و ضعیف شدن، رویدادهای گریزناپذیر زندگی همه‌ی ما هستند. رویدادهایی که هر یک، ضعف و وابستگی دوران کودکی را دوباره برایمان زنده می‌کنند.

اما این بار بر خلاف کودکی، آموخته‌ایم که نباید در مورد احساساتمان حرف بزنیم. یا نیاموخته‌ایم که چگونه در مورد احساساتمان حرف بزنیم.

شاید یکی از نقش‌های داستان و داستان گویی همین باشد: شخصیت‌هایی که می‌توانند از حال درونی خود بگویند. بدون ملاحظه‌کاری‌ها و پنهان‌کاری‌هایی که جامعه به ما آموخته است.

***

پیشنهادم این است که زیاد داستان بخوان. زیاد موسیقی گوش بده و مصداق آن داستان‌ها و حرف‌ها و نواها را در زندگی خودت و اطرافیانت جستجو کن.

نگذار درونت تهی بماند.

نگذار احساسات درونی‌ات در انبوه نشانه‌ها و تظاهرهای بیرونی گم شود.

خودت را با داستان و موسیقی غنی کن تا به این شیوه، بر آنچه در درونت می‌گذرد  آگاه‌تر شوی و زبانت در بیان آنچه در درونت می‌گذرد، توانمندتر شود.

----------------------------------------------

حرفای قابل تاملی هست .

گاها باید دست از بال بال زدن برداری و یکم به خودت صفا بدی.....

شاید اون صفا دادن هم مصداق این نباشه که باید روزی n  ساعت و n صفحه کتاب خوندن باشه .....شاید یه موسیقی قشنگ گوش کردن یا یه دونه فیلم باشه.....

بعضی وقتا کلی حرف تو ذهنت هست اما نمیشه گفتشون یا نمیشه نوشتشون....

 پ ن : راستی این فیلم رو هم ببینید....فیلم فوق العاده قشنگی هست .

البته لینک ترجمه فارسیش رو پیدا نکردم که براتون بزارم.انگلیسی روانی داره ( چندتا فحش انگلیسی جدید هم یاد میگیرید)...

(welcome 2009)

welcome 2009



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

در قالب فیلم اما واقعیت (joy 2015)

ساعت 2 نصفه شب .....

الان فیلم جوی تموم شدش...

اصلا اهل فیلم دیدن  و تلویزیون نیستم....

یادمم نمیاد که یه فیلم رو کامل دیده باشم....

چند هفته پیش بود که حدود ساعت 11 شب بود که از اطراف مجتمع سینمایی کاشام رد میشدم البته با یکی از دوستان ... هم قدمم پیشنهاد داد که بریم سینما ، منم خسته اما قبول کردم که بریم داخل ...از زمان شروع تا زمانی که بیام بیرون حدود 20 دقیقه طول کشید ...... اصلا حوصله فیلم دیدن نداشتم....

چند سالی هست که خوشبختانه تلویزیون هم نداریم که ببینم و خودم هستم و اتاقم و دنیای خووودم .....

یه مدت پیش این فیلم رو تو کانال علی رضا شیری دیدم که کلی ازش تعریف کرده بود ....یه آنانوس هم ازش تو آپارات گذاشته بود....

فک کنم حدود یه دقیقه بود ...دیدمش و ازش خوشم اومد .....

اما وقتی رفتم فیلم رو دانلود کردم دیدم 2 ساعت هست .....

واقعا برام طولااانی و خسته کننده بود .... که بشینم و 2 ساعت به مانیتور نگاه کنم .....کلا کاری بود که نکرده بودم ، ینی اخیرا اصلا نکرده بودم....

الان کامل دیدمش  و دارم اینا رو میگم .....:

فیلم واقعا عالی ای بود ....انگار خودم داشتم بعضی جاهاش رو حرف میزدم .....

راستی یادم رفت بگم اصلا موضوعش چی بود:

فیلم از دوران کودکی یه دختر بچه شروع میشد که راوی مادربزرگش بود....

این دختر بچه آرزوهای بزرگی داشته .....(البته یه نفری مثه مادربزرگ این آرزوها رو هر روز تقویتش میکنه ...)

اما این خواسته ها و آرزوها یه جا متوقف میشن  واونم زمانی که پدر و مادرش از هم تصیمی میگیرن که طلاق بگیرن.......

ددیگه جوی اون دختر بچه توی داستان الان بزرگ شده بود و به هیچ کدوم از خواسته هاش نرسیده بود و تو پایینترین سطح داشت زندگی میکرد چه اجتمماعی و چه فرهنگی.....

راستی این دختر بچه و جایی عاشق میشه و ازدواح میکنه اما بعد مدتی طلاق میگیره ....

تو همه این پایین و بالاهای داستان همیشه مادربزرگ بهش اعتماد به نفس میداد و تشویقش میکرد بر خلاف پدر و اطرافیان که اونو تضعیفش میکردن.....

جوی تو کودکی ذهن خلاقی داشته و قدرت تخیل بالا....

یه جایی تو یه مهمونی مقداری شراب رو زمین میریزه و جوی مجبور میشه با زمین شوی تمییز کنه   وتو همین حین با اتفاقاتای که افتاد ه دستش رو پاره میکنه و از اینجا دیگه سعی میکنه به رویاهاش ادامه بده نه به اتفاقا و آدمای اطراف.....

ما بقیش رو خودتون ببینید و لذت ببرید.....

پ ن 1: راستی رویاهاتون رو همیشه دنبال کنید ( اونا راه رو بلدن ، بابک بختیاری )

پ ن 2 : با آدمهای خوب معاشرت کنید .....

پ ن 3 : با همه ادما خوب باشید و کسایی که به درد میخورن رو داشته باشید و بقیه رو هم دوست باشید...

پ ن 3 : به حرف هیچ کس توجه نکنید چون حرف رو همه بلندن بزنن.... اما عمل نه .....

پ ن 4 : رویاهاتون رو برا خودتون داشته باشید  و همیشه برا خودتون فکرش کنید و هیچ جا قبل انجام نگید...

پ ن 5 : هر وقت چیزی به ذهنتون اومد پس مطمن باشید که میتونید به دستش بیارید این قانون خدا هست....

بهش ایمان داشته باشید....

پ ن 6 : برا خودتون کار کنید وقتی اینجوری باشه به ناچار بقیه چیزا هم با شما همسو میشن....

پ ن 7 : خدا هست و کنار ما داره با ما جلو میاد.....

joy 2015

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خوشبختی...

یک انرژی مثبت قشنگ از سهراب سپهری


چه کسی میداند؟؟؟
که تو در پیله ی تنهایی خود، تنهــــایی؟
چه کسی می داند
که تو در حسرت یک روزنه در فردایــی؟
پیله ات را بگشا،
تو به اندازه ی پروانه شدن زیبایــی! ازصدای گذرآب چنان فهمیدم: تندتر ازآب روان، عمرگران میگذرد. زندگی رانفسی،ارزش غم خوردن نیست! آرزویم این است آنقدرسیربخندی که ندانی غم چیست.


پ ن : آلبوم جدید سیامک عباسی رو حتما گوش کنید....


سیامک عباسی


حالتون قشنگ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

یک پیشنهاد ، یک حس خوب


قطعا شده که همه ماها یه بار هم که شده باشه از همه چی خسته شده باشیم حتی از آلبوم های موسیقی که تو گوشیهامون هستش و یا تو ماشینمون گوش میکنیم...

دیگه مثل همون روز اولش اون حس و حال خوب رو به ما نمیده...

و گاها باعث کسل شدن بیشتر ما میشه...

آلبوم ماه و ماهی حجت اشرف زاده رو یه بار وسط این خستگی ها گوش کنید واقعا آرام بخش هست....دوباره آدم رو به حال خوب اول خودش بر میگردونه....

وسط این همه دل مشغولی های روزانه ام شده که روی 5 بار هم این آلبوم رو گوش بدم ....واقعا برام حس خوب میسازه ....وقتی هم که لامپ های اتاقت رو خاموش میکینی و گوشیت رو پرت میکنی یه طرف دیگه و میری رو تختت دراز میکشی و چشمات رو میبندی اون حس خوب رو دوچندان میکنه....




حجت اشرف زاده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰