پیام گذاشت که خط قرمز زندگیت چیست ؟
کمی فکر کردم و کلمه های قشنگ به خاطر آوردم ، بقیه هم بیکار نبودن و در کنار یادآوری ، دست به قلم هم شدن ! ببخشید یادم رفته بود که دست به قلم و کاغذ شدن جای خودش رو دست به گوشی شدن گرفته ...بگذریم
هر کسی کلمه و کلماتی چند سیلابی ردیف کرد ، غرور ، دورویی ، و ... هر چیزی و هر کلمه ای که خودش به عنوان سمبل جا افتاده بود را نوشتن و گفتن و لذت بردن ....
آخر شب در لابه لای نظر دهنده ها داشتم اسم افرد و نظراتشان را میخواندم ، آدمهایی که خطر قرمز دارند و اعلام کرده بودند ... اسامی یکی پس از دیگری آشنا بودن و هر آدمی را با توجه به شناخت اولیه خودم از اون شخص ، با یه برچسبی میشناختم ...
یکی مغرور ، یکی سرد و بی اعتنا و یکی دورو و الا آخر ...
اما یک چیز جالب ، وقتی داشتم به اسمهای آخر میرسیدم و نگاهم به برخی اشخاص و نظراتشون میخورد ، دقیقا اون افراد با نظراتشون تطابق داشت اما با یه فرق کوچیک ، اونم اینکه دقیقا من آنها را به همون عنوان طبقه بندی کرده بودم و آنها هم خودشون با قاطعیت از اون طبقه بی زار بودن و صد البته که خط قرمز روابطشون بود ....
چقدر شناختها سخت تر شده ...