مدتی پیش با یکی از دوستانم و البته استاد من ، بر سر موضوعی سیاسی و اقتصادی بحث میکردیم و با توجه به موضوعات آن روز و روزهای گذشته که برام اتفاق افتاده بود از وضعیت اقتصادی ناله میکردم و مقصر همه موضوعات رو هم حاکمیت میدونستم و کمی هم مورد عنایت قرارشون میدادم ...

بعد از چند ثانیه از تمام شدن حرفهایم آن دوست عزیز یک جمله گفت :

تمام حاکمان و سیاستمدران ما از دل مردم ما بیرون آمده اند و رفتار آنها ، نمونه رفتار تک تک همه ماها هست . این حرف باعث شد که روزها و ماهها به این جمله فکر کنم و رفتار خودم که حداقل در دسترس هست را زیر نظر بگیرم ...

تمام صحبت ها را یک دوستی کامل کرد :

همان آدمهایی که 2 خرداد رای دادند ، همه آنها هم دوباره سال 84 و بعد از اون دوباره سال 88 و بعد از اون تا به الان این رفتار تکرار شده است  و هر کدام به بهانه های مختلف دوباره این کار را تکرار کرده اند  هم به دلیل شنیدن حرفهای و وعده های تازه و جدید و هم به امید اینکه از بالا دست یک رفتاری تغییر کند ...

و بعد از رای دادن و انتخاب شدن با یک نارضایتی هر آنچه که هست و نیست و ، درست و غلط ، در زمینه و فیلد تخصصی ما باشد یا که نباشد را به یک باره زیر سوال میبریم و خراب میکنیم ....

بدون ذره ای که بخواهیم فکر کنیم و به کل سیستم دقت داشته باشیم ...

تمام این حرفها را هفته  پیش در وسعت بسیار بیشتر در مورد باخت بازی ایران در برابر ژاپن میشد دید ..

از صحبت های سلبریتی های آماده در صحنه و هر شخص و نفری که بازی را دیده یا ندیده ...

اما نکته قابل دقت این مسابقه در این بود که باخت فقط در میدان مسابقه نبود ، بلکه به تحلیل خیلی از آن آدمهای بالا دست که ذکر کردم ، باخت در سیاست ، باخت در زندگی ، باخت در تلاش و هزاران کلمه دیگر بود که ربط داده میشد  و حیران از این هستم که تمام این جمله ها را خیلی راحت خودمون به خودمون نسبت میدهیم ...

آدمهایی که اگر یک روز به ایران و ایرانی توهینی بشه ، رگ غیرت به بالاترین حد خودش میرسه و بدترین حرکات را برای دفاع از اصالت و بزرگی این نژاد آریایی می زنند و انجام میدهند و از طرف دیگر خودمان در این مواقع  به آسانی با حرفهایمان به خودمان و جامعه ضربه میزنیم که تعجب همه جلب میشود ...

شاید این جمله به جا باشد :

در یک لحظه تیشه به ریشه خودمان میزنیم

هر شکستی را بهانه ای برای خودزنی نکینم و هر پیروزی را جوری در نظر نگیریم که همه باید از آن تابعیت کنند و بعد از آن آنگونه رفتار کنند که ما کردیم و پیروز شدیم ، شاید تمام افرادی که که در یک لحظه تیشه را دست میگرند ، درد توسعه دارند ، همه میخواهیم که کشور پیشرفت کند و مایه افتخار باشیم و هزاران خواسته های خوب دیگر ...

اما ماها همیشه هیچ وقت به نقطه شروع فکر نمیکینم ، هیچ گاه قدم های اولیه و باید های یک شروع خوب و روبه پیشرفت را در نظر نمیگیریم ، فقط و فقط آن پیروزی و شکست صلاح های لب دست ما میشوند.

شاید گام اول توسعه برای ماها این باشد که بدانیم چه چیزی بگوییم و در چه جایی و چه کلماتی و جملاتی در وظیفه ما هست ( آتش به اختیار بودن تا کجا و  در چه حد ...)  برای مطرح کردن ، تمام این موضوعات با آموزش ما به دست خواهد آمد.