، چقدر این جمله آشنا هست ، قصاص قبل از جنایت ....
هیچ کدام ما بدون نگاه به عقب قدمی روبه جلو بر نمیداریم . و در هنگام جلو رفتن هم ، تمام گذشته خود را به دنبال خود میاوریم
وقتی از خاطرات تلخ و غم هایمان با دیگران حرف میزنیم و از موفقیت های ناچیزی که داشته ایم میگویم یاد میگیریم که هیچ اشکالی ندارد که غمگین باشیم ، احساس غربت کنیم ، یا عصبانی باشیم .یاد میگیریم که هیچ اشکالی ندارد احساساتی داشته باشیم که دیگران چیزی از آن درک نکنند . هر کسی سفر خودش را میرود ما هیچ قضاوتی نمیکنیم درباره هیچ چیز.
هر چند که ابتدا غیر ممکن به نظر می رسد ولی بعد به جایی می رسیم که میفهمیم می توانیم شاد باشیم و زندگی از سر بگیریم .زیرا فردی که از دست داه ایم و سوگوارش هستیم کنار ما هستند .آری کنار ماست و با ما قدم می زند ، چه شش ماه پیش ما بود و چه شصت سال ، فرقی نمی کند همین که با ما بود ، خوش شانس بوده ایم .
شاید تکرار این جمله زیباتر باشد :
فرقی نمی کند که چه مدت با ما بود ، همین که مدتی بود ما خوش شانس بوده ایم .
اگر به اطراف خودمان نگاه کنیم قطعا برداشت متفاوتی خواهیم داشت .
روزانه هزاران از دست دادن در اطراف خودمان داریم و هزاران سوگواری که در حال انجام هستیم ، گاهی از دست دادن یک عزیز گاهی یک چیز و گاهی یک رابطه ...
اگر نگاه مون به داستان نگاه گوینده جمله به مسائل و افراد باشد قطعا دوباره زود به زندگی باز خواهیم گشت...
پ ن :
چند مدت پیش نیمه های شب یک فایل کتاب الکترونیکی در محیط وب پیدا کردم و اتشار دهنده تاکید کرده بود که بخونید ...
خیلی بی رمق چند صفحه پایین و بالا کردم اما متن کتاب خیلی زیاد جذبم کرد .
تعداد صفحات کتاب بسیار کم بود و تصمیم گرفتم که تا آخر بخونم ...
اما هر چی که جلو میرفت بسیار زیاد جذاب میشد و من رو آگاه تر نسبت به محیط اطراف میکرد ...
ثانیه به ثانیه کتاب با محیط حال حاضر کار و کسب و زندگی شخصی اشخاص گره خورده بود و این بیش از بیش نوشته را جذاب میکرد.
تصمیم گرفتم که کمی دست به سر و روی فایل بکشم و تا به الان به تعدادی از دوستانم به صورت چاپی هدیه داده ام ...
امیدوارم از لحظه هایی که غرق در خواندن هستید لذت ببرید...
معرفی رمان "پس از تو"...
هیچ کدام ما بدون نگاه به عقب قدمی به جلو بر نمیداریم .
وقتی قدمی به جلو برمیداریم ، همیشه آنچه را از دست داده ایم همراه خود می آوریم .
وقتی از خاطرات تلخ و غم هایمان با دیگران حرف میزنیم و از موفقیت های ناچیزی که داشتیم میگوییم ، یاد میگیریم که هیچ اشکالی ندارد غمگین باشیم ، احساس غربت کنیم یا عصبانی باشیم .
هیچ اشکالی ندارد احساساتی داشته باشیم که دیگران چیزی از آن درک نکنند. هر کسی سفر خودش را میرود. ما هیچ قضاوتی نمیکنیم ، درباره هیچ چیز.
هرچند ابتدا غیر ممکن به نظر می رسد ولی بعد به جایی میرسیم که میفهمیم می توانیم شاد باشیم و زندگی از سر بگیریم . زیرا افرادی که از دست داده ایم چه شش ماه پیش ما بود و چه شصت سال ، فرقی نمیکند .همین که با ما بود ، خوش شانس بوده ایم.
جمله آخر یا بهتر بگویم دید آخر ، کلی حرف درش هست ، اینکه آخر یک اتفاق یا یک رابطه بگوییم فرقی نمیکند که چه مدت با ما بود ، همین که با ما بود ما خوش شانس بوده ایم.
اگر به اطراف خودمون نگاه کنیم قطعا برداشتی متفاوت با گوینده خواهیم داشت . روزانه هزاران از دست دادن در اطراف ما هست و هزاران سوگواری که بعد از اون از دست دادن داریم انجام میدهیم...
اگر به شکلی که گوینده میگوید به زندگی و تمام نداشته ها و از دست دادن هایمان نگاهی بیندازیم قطعا زودتر به زندگی باز خواهیم گشت.
پ ن :
این کتاب دوجلدی هست و جلد اون با عنوان من پیش از تو میباشد.
خیلی مدت پیش بود که کتاب غیر تخصصی کار خودم رو خونده بودم ...
به پیشنهاد چند نفر شروع به خوندن ملت عشق کردم ...
به جرات میتونم بگم که با خوندنش آدم لذت میبره و عشق میکنه...
آخرین کتاب این تیپی که خونده بودم کتاب کیمیاگر بودش ...
کتابی بود که میشه گفت درون مایه هر دو یکی هست و اونم رسیدن به خدا و چشمه ناب ...
کتاب یه جوری هست که وقتی داری میخونی یه جورایی به زندگی خود آدم هم ربط پیدا میکنه و تو رو به دنبال خودش میکشه و غرق لحظه به لحظه خوش میکنه ...
به یه آهنگ آرامش بخش از جنس ملت عشق دعوتتون میکنم ...
جاناتان مرغ دریایی.....
اگه شبا بی خوابی به سرتون زد و حال و حوصله چیزی رو نداشتید به این کتاب صوتی گوش کنید حتما حتما به هدفون ....
حس کاملا خاصی بهتون مبده.....حس آرامش.....
حتما حالتون رو خوب میکنه