۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دل نوشته» ثبت شده است

خانه ای از جنس صفا و آرامش

گاها که سرت را بالا میگیری و نگاهی به اطرافت و خودت میندازی مبینی که چیزی دیگه برات خودت نذاشتی ،همش کار و مشغول بودن بوده ،چند روز پیش هم از جنس همین روزها و لحظه ها برام بودش که یهو وسط همه کار و مشغول بودن البته به خاطر یک نفر و کنار بودنش تصمیم به رها کردن همه این مشغولیت ها کردم و کمی به صحبت و هم نشینی با او در این جای بسیار دنج و آروم کردم.

مکانی آرام و با سکوتی ارامش بخش....

(پ.ن:اینجا خانه تاریخی صفا از مجموعه بنی طبا هستش....مکانش هم در آران و بیدگل در 10 کیلومتری کاشان)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

من کی هستم؟؟؟؟؟؟؟

اهل کاشانم روزگارم بد نیست ...

اهل کاشانم.

روزگارم بد نیست.

تکه نانی دارم ، خرده هوشی ، سر سوزن ذوقی .

مادری دارم ، بهتر از برگ درخت .

دوستانی ، بهتر از آب روان .

 و خدایی که در این نزدیکی است


 

 

از شعرهای زیبای سهراب که بگذریم ....

آری اهل کاشانم

اهل دل کویرررر

اهل دل مذهب و سنت.....

اهل مدرنیته وسط سنت.......

دانشجوی مهندسی مکانیک دانشگاه آزاد کاشان

اما خب مثه بقیه دانشجو ها اصلا سرگرم رشته تحصیلیم نیستم و کارای دیگه میکنم ینی اصلا این رشته فقط اسمش رو با خودم این ور و اونور میبرم...

فارغ التحصیل mba گرایش بازاریابی و شغل و زندگیم هم 4 ساله اینه .

چیزی که اولش وقتی کسی میشنید همه میخنیدین و زیر لب شروع به گفتن دیوانگیم میکردن....

خب تمام اینا حرف بود و من کار خودم رو میکردم ، حقیقتا خیلی دوست ندارم برا خودم بگم ...فقط اینجا دوست دارم از چیزایی که بر من میگذره حرف بزنم ...

شاید چند سال دیگه برام این حرفا ناپحته بودن الام رو بازگو کنند





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ذهن مشوش

از دوران دبستان یادم میاد که درس انشا که هر موقع داشتیم هیچ وقت خودم ننوشتم،همیشه دختر خاله یا دختر عمو....
الان هم که قراره این وبلاگ رو شروع کنم خیلی برام نوشتن سخته
نوشتن از چیزهایی که هیچ وقت نگفتم....
نوشتن از ذهن مشوش و بهم ریخته...
نوشتن از ثانیه ثانیه روزهای خوب و بدی که پشت سر گذاشتم
همیشه شروع یه چیزی خیلی سخته و اینم دقیقا همینجوری هست
نمیدونم از چی ، از کی ، از کجا و ...... بگم و بنویسم



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰