از سالیان سال که یادم میاد همیشه عید غدیر برام خاص بوده ینی برا همه سید ها یه جورایی خاص هست ....برا خونواده هاشون و برا دوستاشون....
شاید از بقیه اعیاد سال مثه عید نوروز هم خاصتر ....
یه جورایی احساس میکنی که مخصوص خودت هست....
همه به احترام تو میان و میبیندد..
یه 24 ساعت که همه دوست و آشنا و فامیل دور هم هستید .....
یه آدمایی رو میبینی که ممکنه در طول عمرت به چند بار هم نرسه اما به احترام تو و عقاید خودشون میان و میبینند..
خب همه اینا هم برا من مستثنی نیست و همشون رو دوست دارم .....
هیچ وقت کودکی هام رو یادم نمیره که از چند هفته قبلش همیشه تو فکر عیدی بودم که چی بدم ....
تو فامیل من و بیشتر به عیدی اونروز میشناختن .....
در هر صورت یه چیزی میدادم .....
کلا برام معضل بود که دوست نداشتم کسی تبرک نگیره ....
این عادت تا این چند سال اخیر هم ادامه داشته که از هفته ها قبل میرفتم بانک و این ور و اون ور به کسی میسپردم که برام کنار بزارن ....
اما شاید برا همه اتفاق افتاده که یه وقتهایی دیگه مثه قبل بهت حال نمیده ...
مثه قبل تب و تابش رو نداری ....
مثه اینکه یه چیز جدیدی اومده تو زندگیت و اولویتش از همه اونا که ختی ممکنه چندین سال هم بهش عمل میکردی رو گرفته و اونا رو کم رنگ کرده ....
خب وقتی نزدیک عید میشی همه جا یه جور دیگه میشه ...
مثه مامان که شروع میکنه همه خونه رو تمیز کردن ...
اما امسال مثه قبل نبود برام ....
الان که دارم میگم حدود 9 ساعت دیگه از مهمون بازیا مونده که از صبح تا شب روبوسی کنیو از همه کس . همه جا با همه شروع به گپ زدن کنی اما برام مثه سابق نیست ....
امروز حتی وقتی بهم میگفتن فردا عیدی چی بهمون میدی حتی حواسم نبود که فردا عیده ..... که ای بابا هیچ کاری نکردم ....
حتی امشب نمیدونستم اصلا فردا قراره که چی بپوشم اصلا برم طرف کمدم و ببینم که چی دارم ....خیر سرم که فردا به احترام من میان خوووونه....
شاید این ذهن درگیر بودنا از یک طرف خوب و شاید هم از یک طرف بد....
اما میدونم که حدود 10 ماهه دیگه اکثرشون تموم هستن و من دارم اون موقع به این اتفاقای الان میخندم ....
امیدوارم که سال آینده وقتی که دارم دوباره شب عید غدیر مینویسم اونجایی باشم که براش دارم تلاش میکنم .... و اون شهری که دوست دارم و پیش هم آدما و چیزایی که میخام ، باشم.....

راستی عید همتون هم مبارک باشه .....
در کنار همه دعاها و آرزوهای خوب براتون دلی قرص و محکم و پر از خوشی از بالا سریم میخااام.
پ ن 1: حرف عیدی زدم و رفتم تو کشو کمد و اینا رو دیدمشون حداقل برا چندتا از دوستام که خواهند اومد کافیه .....(مال خیلی سال پیش هست و اما قابل استفاده هست )
عید غدیر
پ ن 2 : راستی یه هفته پیش بود که دیگه ایسنتا نرفتم و وفت براش هدر ندادم واقعا حالم رو خوب کرد .....حداقلش این بود که یه کتاب رو کامل خوندم  و حس خوبی بهم داد....
....