۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «موفقیت» ثبت شده است

آمدنمان بهر چیست؟

با یک سوال شروع کنم :
به نظرتون چقدر در یک سازمان  دوتا آدم شبیه بهم میتوانند در کنار هم مفید باشند ؟ حال کارمند و همکار باشند و یا شریک
از سال ها پیش و در همه امور زندگی خودمان جوری آبش ریخته شده است که به دنبال آدمهای شبیه به خودمان بگردیم ، شاید اینگونه دلمان قرص تر باشد برای جلو رفتن ، برای اینکه هر دوی ما موافق انجام کاری هستیم و یا هر دو در یک لحظه مخالف انجام اموری باشیم ...
همیشه از تفاوت ها بیزار بوده ایم و کلا در برابر مقاومت سایر افراد هم از خودمان واکنش نشان داده ایم حال این واکنش در رو در رو  بوده باشد یا به صورت ناخودآگاه فقط در ذهنمان .
به مرور وقتی از تمام مقاومت های و آدمها متفاوت با خودمون خسته شده به دنبال آدمهای همسوی خودمان میرویم و اینجوری با خیال راحتتر میتوانیم بگوییم که چه سازمان آرام و پویایی داریم  و همیشه از این آرام بودن و گاها از موفقیتها احساس رضایت میکنیم و خودمان را شایسته تقدیر میدانیم و در آخر زمانی که به بن بست رسیدیم و شایدم شکست خوردیم همیشه این سوال را میپرسیم که همه چی در حال پیش رفتن با خوبی بوده و چرا حالا شکست ؟
اما نکته مهم و فراموش شده تفاوت داشتن است .
زمانی که از آدمهای متفاوت با طرز فکرها و جهت گیری های متفاوت استفاده میکنیم ، هیچگاه از یک زاویه به موضوعات پیش رو نگاه نمیکینم.
در کل ما آمده ایم که حال خودمان را خوب کنیم ، نیامده ایم که فقط و فقط در محیط کاملا آرام باشیم ، زندگی کردن ، حال خوب داشتن ، سازمانی عالی داشتن مستلزم داشتن لحظاتی ابری و گاها طوفانی نیز میباشد.

cloudy
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

موفقیت در گِرو حضور به موقع و هر روزه

وودی آلن گفته 80 درصد از موفقیت در حضور داشتن است ...

اما دوکلمه دیگر هم به آن اضافه میکنیم که 80 درصد از موفقیت، نتیجه حضور داشتن هر روزه است ...

به همان اندازه که حضور داشتن ضروری است و حیاتی است اما استمرار داشتن و پایداری و ثبات آن قدرت آن را چند برابر میکند ، با حضور داشتن مداوم است که معجزه اتفاق می افتند.

قظعا از دغدغه های مهم کسب و کارهای کوچک و نوپا و همه شرکت های که در حال سیر رشد اولیه هستن حضور به موقع پرسنل و مدیران مجموعه است ...

در این چند سال اخیر با تمام مجموعه هایی که همکاری داشته ام بدون استثنا از این مورد نارضی بوده اند ...

سال ها پیش وقتی کسب و کار خودم را شروع کرده بودم ، مادرم همیشه بهم میگفت که روزی را اول صبح قسمت میکنند ...

مادر من تحصیلات آکادمیک بالایی ندارد و مثله خیلی از مادرها ،خانه دار است اما بعد از این سال ها زندگی تمام تجربه ارزشمند خودش را با اون جمله به من منتقل کرد .

مجموعه ای که تمام افراد تاثیر گذار آن در یک تایم کاملا مشخص گرد هم میاییند قطعا نتیجه ای بهتری نسبت به سایر آدمها هر چند با قدرت و دارایی بیشتر که همان بی نظمی خود را دارند ، میگیرند....

چون همیشه گفته اند که  در رگ سازمان و کسب و کار شخصی ما ، خلق و خوی مدیران ارشد آن جاری است .

مدیران با نظم = کارمندان با نظم

قظعا با آدمها و طرز فکرهای زیادی روبرو شده اید و این جملات آشنا را شنیده ایم :

خب ، وقتی ما کارهایمان را میتوانیم مثلا در این مدت زمان انجام دهیم پس در این تایم حضور پیدا خواهیم کرد و یا وقتی میتوانیم یک کاری را غیر حضوری انجام دهیم چه دلیلی به حضور سر زمان مشخص شده ؟

سالها از این جمله و همه جملات این مدلی شنیده ایم و همیشه دنبال راهکارهای خارق العاده برای رشد و پیشرفت هستیم اما ذره ای به این موارد ریز و به ظاهر همه مدیران ما کم ارزش دقتی نداریم و خیلی گذرا زمانهایی که خیلی احساس خطر میکنیم چند روزی انجام میدهیم و دوباره به همان روال عادی خودمان بر میگردیم ...

اما وقتی بیشتر به این مدل رفتار ها دقت کنی و از همه مهمتر ، گوینده این جملات رو بیشتر زیر نظر بگیری به این نتیجه میرسی که:

حضور به موقع  نیازمند نظم شخصی قوی ای است ، یا خیلی خودمانی تر بگوییم وقتی با اون توجیحات چند خط بالا برای حضور به موقع روبرو شدی ، مستقیم نگاهی به زندگی و رفتارهای شخصی افراد بینداز .

و هر مقدار که این نظم شخصی بیشتر باشد ، نظم در اعمال و رفتار بیرونی هم ظاهر میشود ....

پس به نظرم شاید لازم باشد تمام مدیران ما قبل از رفتن به هزاران کلاس جور واجور مدیریتی قبل از اون چند واحد کلاس مدیریت خویشتن و نظم شخصی فراگیرند که در آینده نه چندان دور هم خود و هم سازمان خود را در قبال این موضوعات به ظاهر ساده اما به شدت تاثیر گذار واکسینه کنند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تهدید واقعی چیست ؟

خواننده جملات کوتاه نبوده ام و نیستم ، با یک جمله هیچ وقت نمیشه رفتاری را ترک کرد یا به رفتاری عادت کرد ، اصلا ذهنیت نویسنده چی بوده که این جمله را گفته و از همه مهمتر اون یک جمله از کجای حرفهای او برداشته شده ، قبل از اون چی بوده و بعد از اون قرار بوده که چه چیزی عوض بشه ...
اما جایی مثله مدرسه متمم بحث فرق میکند ، جایی که قبل ورود اون به این مدل جملات نوشته شده که مکانی برای بیشتر فکر کردن و هر کسی برداشت خودش رو اونجا برا بقیه میگه ....
امروز که داشتم درسام رو مرور میکردم به این جمله رسیدم :
در دنیا ، اخطارها از خطرها بیشترند ، همین باعث میشود که هراس از اخطارها بیشتر از تهدید واقعی خطرها ما را آزار دهد.
از جمله بالا متناسب با دغدغه خودم برداشت میکنم ...
در دنیای واقعی ، اخطار برای :
بالا و پایین رفتن نرخ ارز ، سخت شدن کسب و کار ، بد شدن وضعیت اقتصادی ، بالا رفتن نرخ طلاق و  هزاران اخطار دیگه که به لطف رسانه های ارتباط جمعی هر ساعت داریم در معرض اونها قرار میگیریم .
به لطف کارم ، چند روزی از هفته مجبور هستم که ساعتهایی را برای هر کسب و کار اختصاص بدم و با سرمایه گذاران یا مدیران اونجا هم صحبت بشیم از لابه لای حرفهای اونها همیشه این حس ترس و تردید نسبت به این اخطارها را میشه لمس کرد و اخیرا به مدد اقتصاد پویای کشور و با توجه به این جمله که میگه هر دم از این باغ بری رسد ( حالا شما بخونید یه خطر و تهدید) خیلی از کارها و فعالیت های خودشون رو جلو جلو تعطیل میکنن و به اصطلاح کار رو به لقا اون میبخشند و روزمرگی بیهوده خود را جلو میبرند.
حالا اینجا میشه همین یه نمونه رو به کل نسبت داد و گفت که جوانی که اخیرا میخواهد کسب و کار راه بیندازد و یا اینکه برای آینده خود برنامه ای بریزد با همین اخطارها روبرو میشود و متاسفانه خیلی وقت ها قدرت این اخطارها به قدری زیاد است که طرف از کار خود منصرف میشود و اون هم بعد از مدتی به گوینده این کلمه که کار نیست تبدیل میشود و این دومینوی نابودی تا بینهایت ادامه می یابد تا انتهای اون نابودی کشور ...
پس از این مدت که از شروع کسب و کار خودم میگذره و کسب کارهای زیادی هم که دیده ام و باهاشون بوده ام ، دیده ام که همیشه و همه مواقع اون چیزی که به عنوان خطر مرگ آور به ما یادآوری میکنند در دنیای واقعی به این شدت و سختی نبوده و نیست و فقط در حد یک مدل فکری بوده که با اون فقط تیشه به ریشه خودمون میزنیم ...
باشد که روزگاری به اندازه همون تهدید و یا خطر به موضوع نگاه و فکر کنیم نه فرای اون که کار هیچ کسی نباشه فکر کردن و حل کردن اون ...

پ ن : هنوز سر حرف دیروزم هستم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰