۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کسب و کار» ثبت شده است

نگاه به گذشته و حرکت به سوی آینده

هیچ کدام ما بدون نگاه به عقب قدمی روبه جلو بر نمیداریم . و در هنگام جلو رفتن هم ، تمام گذشته خود را به دنبال خود میاوریم

وقتی از خاطرات تلخ و غم هایمان با دیگران حرف میزنیم و از موفقیت های ناچیزی که داشته ایم میگویم یاد میگیریم که هیچ اشکالی ندارد که غمگین باشیم ، احساس غربت کنیم ، یا عصبانی باشیم .یاد میگیریم که هیچ اشکالی ندارد احساساتی داشته باشیم که دیگران چیزی از آن درک نکنند . هر کسی سفر خودش را میرود ما هیچ قضاوتی نمیکنیم درباره هیچ چیز.

 هر چند که ابتدا غیر ممکن به نظر می رسد ولی بعد به جایی می رسیم که میفهمیم می توانیم شاد باشیم و زندگی از سر بگیریم .زیرا فردی که از دست داه ایم و سوگوارش هستیم کنار ما هستند .آری کنار ماست و با ما قدم می زند ، چه شش ماه پیش ما بود و چه شصت سال ، فرقی نمی کند همین که با ما بود ، خوش شانس بوده ایم .

شاید تکرار این جمله زیباتر باشد :

فرقی نمی کند که چه مدت با ما بود ، همین که مدتی بود ما خوش شانس بوده ایم .

اگر به اطراف خودمان نگاه کنیم قطعا برداشت متفاوتی خواهیم داشت .

روزانه هزاران از دست دادن در اطراف خودمان داریم و هزاران سوگواری که در حال انجام هستیم ، گاهی از دست دادن یک عزیز گاهی یک چیز و گاهی یک رابطه ...

اگر نگاه مون به داستان نگاه گوینده جمله به مسائل و افراد باشد قطعا دوباره زود به زندگی باز خواهیم گشت...

پ ن :

چند مدت پیش نیمه های شب یک فایل کتاب الکترونیکی در محیط وب پیدا کردم و اتشار دهنده تاکید کرده بود که بخونید ...

خیلی بی رمق چند صفحه پایین و بالا کردم اما متن کتاب خیلی زیاد جذبم کرد .

تعداد صفحات کتاب بسیار کم بود و تصمیم گرفتم که تا  آخر بخونم ...

اما هر چی که جلو میرفت بسیار زیاد جذاب میشد و من رو آگاه تر نسبت به محیط اطراف میکرد ...

ثانیه به ثانیه کتاب با محیط حال حاضر کار و کسب و زندگی شخصی  اشخاص گره خورده بود و این بیش از بیش نوشته را جذاب میکرد.

تصمیم گرفتم که کمی دست به سر و روی فایل بکشم و تا به الان به تعدادی از دوستانم به صورت چاپی هدیه داده ام ...

امیدوارم از لحظه هایی که غرق در خواندن هستید لذت ببرید...

دریافت


چه کسی پنیر مرا برداشته؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بررسی ذرات ریز مولوکولی

وسط این همه کار روزانه فک نکنم هیچ ادم عاقلی دوباره بخاد سر خودش رو شلوغ تر کنه یا به اصطلاح سری که درد نمیکنه رو دستمال بهش نمیبیندن .
داستان از جایی شروع میشه که چند سال پیش پیشنهاد یه موضوعی و یه کسب و کار رو دادم با توجه به اینکه خیلی جای خالیش توی شهر (کاشان) حس میشد و نیاز اصلی همین هم سن و سالی خودم بودش ....
منظورم کسب و کار هستش ....
ینی چجوری کسب و کار رو راه اندازی کنن، قرار نبود چیزای اکادمیک و چیزای به در د نخور دانشگاهی یاد بگیرن ...
میخاستیم اون چیزایی که خودمون بلیدم و کارآفرینای معروف بلدن رو از زبان خودشون بشنوند و بتونیم همه در کنار هم یکم مفیدتر باشیم ....
جریان مال ۳ سال پیش هستش ....
من چند مرتبه ای که موضوع رو پیشنهاد دادم همیشه عزیزان همراهم ( متظور بچه های شرکت یا بهتر یگم اعضای هییت مدیره )با تفکر عمیقانه در صحنه آفرینش و نظام خلق ذرات کوانتوم و با دید و نگاهی به افق همیشه صحبت از پلن  و این مدل حرفا میزدن و با پایی بر سر پا انداخته میگفتن که باید این روی این پروژه بیشتر کار کرد و بیشتر پختش ....
ما هم برا اینکه زیادی پخته نشه و له بشه خیلی براش صحبت نمیکیردیم ....
 از قضا الان بعد ۳ سال و دستکاری شدن توسط آشپزای مختلف و با کم و زیاد کردن نمکش بازم پخته نشده  و عزیان (همونایی که بالا ذکر کردم ) دوباره با پایی روی هم انداخته میگن که پخته نشده ....
بگذریم از همه این حرفاااا ...
همیشه رمز موفقیت یه صنعت  و کسب و کار پیشتاز بودنش هس و با این حال الان بعد ۳ سال هیچ شخص و شرکتی دست به این کار نزده ....
الان بعد این همه سال دوباره قراره اون پروژه با همون داده های ۳ سال پیشش استارت بخوره و الان که فکر میکنیم و میبینیم شرایط رو همون داده ها کامل بودن و الان هم نیز هست....
موضوع از این قراره که سری نشست هایی با محوریت کسب و کار قراره هفته ای یک مرتبه راه اندازی بشه با این تفاوت که قرار نیست در سط کاشان باشه و بلکه قراره در سطح کشور باشیم ...‌
 هفته آینده ۱۹ اردیبهشت به مناسبت روز جوان اولین جلسه این سلسله نشستها هستش ...
 و یا دست تقدیر  خودمم قراره به عنوان مجری و یکی از دو نفر سخنران برنامه تو برنامه ها باشم ....
 به نظرم شاید تجربه خوبی باشه ....
از چند جهت ....
یکیش آشنایی با ادمای حدید و بیشتر کردن دایره دوستی و از یه جهت دیگه که هر ساعت اون جلسه نیاز به چند ساعت مطالعه داره که بشه موضوعات رو جمع و حورش کرد و به یه جایی رسوندش....
امیدوارم که جلسه های خوبی از اب در نمیاد . سعی میکنم همه جلسات رو اینجا اپلود کنم و تا شماها هم نظراتتون رو بگید که چجوری داره پیش میره ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

در قالب فیلم اما واقعیت (joy 2015)

ساعت 2 نصفه شب .....

الان فیلم جوی تموم شدش...

اصلا اهل فیلم دیدن  و تلویزیون نیستم....

یادمم نمیاد که یه فیلم رو کامل دیده باشم....

چند هفته پیش بود که حدود ساعت 11 شب بود که از اطراف مجتمع سینمایی کاشام رد میشدم البته با یکی از دوستان ... هم قدمم پیشنهاد داد که بریم سینما ، منم خسته اما قبول کردم که بریم داخل ...از زمان شروع تا زمانی که بیام بیرون حدود 20 دقیقه طول کشید ...... اصلا حوصله فیلم دیدن نداشتم....

چند سالی هست که خوشبختانه تلویزیون هم نداریم که ببینم و خودم هستم و اتاقم و دنیای خووودم .....

یه مدت پیش این فیلم رو تو کانال علی رضا شیری دیدم که کلی ازش تعریف کرده بود ....یه آنانوس هم ازش تو آپارات گذاشته بود....

فک کنم حدود یه دقیقه بود ...دیدمش و ازش خوشم اومد .....

اما وقتی رفتم فیلم رو دانلود کردم دیدم 2 ساعت هست .....

واقعا برام طولااانی و خسته کننده بود .... که بشینم و 2 ساعت به مانیتور نگاه کنم .....کلا کاری بود که نکرده بودم ، ینی اخیرا اصلا نکرده بودم....

الان کامل دیدمش  و دارم اینا رو میگم .....:

فیلم واقعا عالی ای بود ....انگار خودم داشتم بعضی جاهاش رو حرف میزدم .....

راستی یادم رفت بگم اصلا موضوعش چی بود:

فیلم از دوران کودکی یه دختر بچه شروع میشد که راوی مادربزرگش بود....

این دختر بچه آرزوهای بزرگی داشته .....(البته یه نفری مثه مادربزرگ این آرزوها رو هر روز تقویتش میکنه ...)

اما این خواسته ها و آرزوها یه جا متوقف میشن  واونم زمانی که پدر و مادرش از هم تصیمی میگیرن که طلاق بگیرن.......

ددیگه جوی اون دختر بچه توی داستان الان بزرگ شده بود و به هیچ کدوم از خواسته هاش نرسیده بود و تو پایینترین سطح داشت زندگی میکرد چه اجتمماعی و چه فرهنگی.....

راستی این دختر بچه و جایی عاشق میشه و ازدواح میکنه اما بعد مدتی طلاق میگیره ....

تو همه این پایین و بالاهای داستان همیشه مادربزرگ بهش اعتماد به نفس میداد و تشویقش میکرد بر خلاف پدر و اطرافیان که اونو تضعیفش میکردن.....

جوی تو کودکی ذهن خلاقی داشته و قدرت تخیل بالا....

یه جایی تو یه مهمونی مقداری شراب رو زمین میریزه و جوی مجبور میشه با زمین شوی تمییز کنه   وتو همین حین با اتفاقاتای که افتاد ه دستش رو پاره میکنه و از اینجا دیگه سعی میکنه به رویاهاش ادامه بده نه به اتفاقا و آدمای اطراف.....

ما بقیش رو خودتون ببینید و لذت ببرید.....

پ ن 1: راستی رویاهاتون رو همیشه دنبال کنید ( اونا راه رو بلدن ، بابک بختیاری )

پ ن 2 : با آدمهای خوب معاشرت کنید .....

پ ن 3 : با همه ادما خوب باشید و کسایی که به درد میخورن رو داشته باشید و بقیه رو هم دوست باشید...

پ ن 3 : به حرف هیچ کس توجه نکنید چون حرف رو همه بلندن بزنن.... اما عمل نه .....

پ ن 4 : رویاهاتون رو برا خودتون داشته باشید  و همیشه برا خودتون فکرش کنید و هیچ جا قبل انجام نگید...

پ ن 5 : هر وقت چیزی به ذهنتون اومد پس مطمن باشید که میتونید به دستش بیارید این قانون خدا هست....

بهش ایمان داشته باشید....

پ ن 6 : برا خودتون کار کنید وقتی اینجوری باشه به ناچار بقیه چیزا هم با شما همسو میشن....

پ ن 7 : خدا هست و کنار ما داره با ما جلو میاد.....

joy 2015

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰